محمدکوچولو

...

عسلم: روز تولد تو،روز پایان یافتن انتظار شیرین من و بابایی برای دیدن روی ماهت بود. به شکرانه حضور گرمت هزاران بار خدای بزرگ رو شاکریم. ...

  توی بیمارستان خانم پرستار اسمت رو بند انگشتی گذاشته بود ...

چهار ماهه بودی که اولین دندونت در اومد           ...

محرم سال 91شش ماهه بودی ...

...

...

...

...

با بابایی تصمیم گرفتیم برات یه اسم خوشگل انتخاب کنیم.به این نتیجه رسیدیم چندتا اسم روی کاغذ بنویسیم و لای قرآن بذاریم ،این کار رو کردیم و اسم محمد در اومد.من به بابایی پیشنهاد دادم قرآن رو باز کنیم و یه اسم قرآنی برات بذاریم وقتی قرآن رو باز کردم واقعا شگفت زده شدم: اولین صفحه سوره محمد اومد و ما هم اسم زیبای محمد رو برات انتخاب کردیم. انشاالله صاحب نامت نگهدارت باشه عسلکم.   ...